
از من پرسیدن چرا میگید امام زمان غریبه ؟
گفتم چرا غریب نباشن ، وقتی منه بچه شیعه که دعای شب و روزم تعجیل در فرج امام هست ، نه در وبلاگم
نه در وبسایتم ، نه در مکان های عمومی
مثل دانشگاه یا محل کار یا هر قسمتی از جامعه ، حرفی از مولایم از سرورم نزنم ، یا ذهن اطرافیانم رو برای ظهور آن حضرت آماده نکنم ،

هی آمدن و گم شدن ... هی تو را دیدن و هی ندیدن ... هی اضطراب و تشویش عشق و هجران ..
با من عهد شکن دیوانه چه می کنی ؟ ها؟...
بهشت و جهنم را گم کرده ام .. مجنون وار به این سو و آن سو می دوم ...
بی نشان من ! این چه بازی است که پایانش نیست هیچ ؟
تقصیر منست ... همه هر چه هست ، تقصیر منست ... لطف تو کجاست ؟

مهدی جان کجایی...
با چشمی اشکبار تورا میخوانم...
می دانم که صدای چشمانم و نجوای غریبانه ام را از پس بغضی که توان ترک برداشتن برای فریادی برایش نمانده را می شنوی...
آقا جان...
دنیای پر رنگ و ریایی است... دنیای پر از دروغ و حیله... دنیای خون و خونریزی...

«ناشناخته بودن» یکی از معانی رایج غربت است. اگر معرفتی که شایسته و بایستهی شخصی است، وجود نداشته باشد، او را میتوان «غریب» دانست.
به عنوان مثال، اگر مردم با پزشک ماهری زندگی کنند، ولی او را نشناخته و به کمالات و تخصص و ایمان و دلسوزی او آگاه نباشند و با او مثل یک فرد بیسواد برخورد کنند، اصطلاحاً به آن پزشک،«غریب» گفته میشود.

اولین و مهمترین وظیفهاى که هر شیعه منتظر بر عهده دارد کسب معرفت نسبت به وجود مقدس امام و حجت زمان خویش است. این موضوع تا بدان درجه از اهمیت قرار دارد که در روایات بسیارى که به طریق شیعه و اهل سنّت از پیامبر گرامى اسلام، صلّىاللّهعلیهوآله، و ائمه معصومین، علیهم السلام، نقل شده، آمده است:

این یک حقیقت عالی عرفانی است که اگر شما متوجه بشوید که هستید، آن وقت وابستگی دائمی خود را به امام زمان درک خواهید کرد. دل پاک می خواهد که این حرف ها را متوجه بشود؛ به علم نیست؛ به نورانیت است. متوجه خواهید شد که دم به دم وجود ما تازه می شود؛ هر لحظه ما یک حرف از حروف خدا هستیم.

حضرت امام مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف) یگانه فرزند حضرت امام حسن عسکرى(علیه السلام) است که در روز پانزدهم شعبان سال 255 هجرى قمرى در شهر سامرا چشم به دیدار جهان گشود. به خاطر شرایط خاص عصر امام مهدى (علیه السلام)، مردم - جز چند تن از خواص - حضرت را ندیده بودند. کار به این منوال گذشت، تا روز درگذشت امام یازدهم فرا رسید، یعنى روز هشتم ماه ربیع الاول سال 260 هجرى قمرى و آن حضرت با وجود دشمنان بسیار بر بالین حاضر شد.

مرگ عصارهی زندگی است؛ زندگی با معرفت امام، زندگی عقلانی و پاکیزه است و مرگی پاک و شیرین را به همراه دارد؛ سردمداران مادی گرایی، تنها از زندگی دنیایی گفته اند برخلاف انبیا و اولیا که فرد را برای زندگی در آخرت مهیّا ساخته اند.
در این مقاله، به این مسأله می پردازیم که چرا در بحث معرفت امام و عدم معرفت امام زمان علیه السّلام، صحبت از مرگ است. تعابیر مرگ مهدوی[1] و مرگ جاهلی[2] به چه معناست؟

یکی از گزاره هایی که در دین اسلام مورد تاکید واقع شده است عمل به وعده است. وعده ما با خدا، بندگی است. پیشوایان ما به این وعده به نیکوترین وجه عمل کرده اند. و چه خوب سرمشق گرفتند یاران باوفای امام حسین علیه السلام. اینان با اطاعت از ولیّ خدا، اطاعت از خدای خود کردند و به عهد و پیمان خود عمل نمودند. اینک مائیم و به نمایش گذاشتن وعده ما.

ما همیشه تحت نظر خداوند متعال و امام عصر(أرواحنا له الفداء) هستیم و می باشیم. از کودکی در گوش ما اینگونه زمزمه می کردند که، اگر کار بدی مرتکب شوی، فرشته ای بر روی دست چپ شما نشسته است و آن کار بد را یادداشت می نماید، و اگر کار خوبی انجام دهی فرشته ای نیز بر روی دست راست شما نشسته و ناظر به اعمال شما است و عمل صالحی که انجام داده ای را یادداشت نموده و به خداوند متعال و امام عصر(أرواحنا له الفداء) عرضه می کنند. یعنی حتی فرشته ها هم ناظر اعمال بندگان خدا می باشند، بندگانی که خلیفة الله هستند و بر فرشته ها واجب شد که بر این بندگان منتخب، سجده کنند.