می گویند روزی که بیایی زمین از دو پهنا باز می شود وعشق دوری به معشوق برسد ودیگر عاشق٬ عاشق نباشد.چراغ ها راخاموش کنید بگذارید از تاریکی به آسمان نگاه کنم وببینم که آسمان چه زیباست وقتی که اوبیاید زیباتر هم می شود وعالم دگرگون.
می ترسم روزی بیایی که عکس من در صفحه سفر کرده ها باشدودیگر نتوانم بنویسم وحرف های ناگفته ام برای همیشه در این قلب پنهان بماند وکسی ادامه سرود قلبم رانشنود پس کمکم کن نوشته هایم را باقلبی صاف بنویسم.
ای سبزترین موعود راهی نمانده تاسرودن آخرین ترانه انتظار٫نیمه شبهای نیایش رابه عشق تو به قامت می ایستم و هر صبح کتاب خواب رابه عشق روی تو می بندم و فصل روز رمان زندگی را با (اللهم ارنی الطلعة الرشیدة)آغاز می کنم و به شوق رویشی دوباره امید بر زندگیم می افشانم چرا که آمدنت را باور دارم و به تقدس همین باور است که هر جمعه دروازه های نگاهم را به چراغ های انتظار آذین می بندم.
آقا جان٬تورا به حرمت مسافران جاده انتظار٬به حرمت ناله های یا" غیاث المستغیثین" بیا.بیا که قطار زندگی آنقدر سریع می گذرد که می ترسم
بلیت عمرم به سر آید.
منبع ما:http://yavaranmahdy.blogfa.com/