من آرزو کردم برایت یار باشم
آقا نمیخواهم بدوشت بار باشم
یوسف خریدن نیست در اندازه ی من
اینجا دویدم گرمی بازار باشم
دیگر حرامم باد خواب صبح جمعه
خوب است وقت دیدنت بیدار باشم
تا آخر عمر از تو میخوانم که شاید
بین سپاهت میثم تمار باشم
یک لحظه هم نگذار من بی تو بمانم
دیگر نمیخواهم پی اغیار باشم
هرشب سحرها را به یادت سرنمودم
تا همنشین محفل دلدار باشم
آقا بیا آقا بیا ... آقا کجایی؟
ناچار بودم که در این تکرار باشم
بیچاره ی عشق توام الحمدالله
شادم از اینکه بهر تو ناچار باشم
وقتی طیب دردهای ناعلاجی
من نذر کردم تا ابد بیمار باشم
شاعر : حسین رحمانی
منبع: http://deltang.blog.ir