شعری برای منتظران مهدی فاطمه (عج) که بخاطر تبلیغات دروغ گاهی از رسیدنش بیم دارند

نیمه شعبان بود

 از تو با هر که سخن می گفتم

 ظاهرا طالب دیدار تو بود 

وقتی از آمدنت پشت درخانه خبر می دادم 

ضربان دلشان گوش فلک راکرکرد

و دعای فرجش بند امد 

دانش اموزی گفت : وای من می ترسم 

و یکی دیگر گفت : زندگیمان که نکردیم هنوز 

حاجی از مسجد برگشته و تسبیح به دست 

ذکر عجل فرجش را بشکست

 گفت من مکه نرفتم که هنوز 

او بیاید همه جا را به خط خون بکشد 

هرکه را دید سریعا بکُشد 

وای از شمشیرش 

هیچ کس زنده نمی ماند و بس

مژده امدنت را به زن همسایه 

با حرارت گفتم 

چهره اش درهم شد

گفت با لحنی تلخ 

دخترم را نفرستاده به منزلگه بخت 

پسرم سرباز است 

او بیاید همه را

از دم تیغ گذرخواهد داد 

باغضب برهمه ی شهر نظر خواهد کرد 

در دلش حتما گفت :کاش بعدا برسد

آری بی بی سی تردید عجب 

کار خود را کرده 

وای مظلوم اقا 

چه کسی گفته که او خونریز است 

او که قلبش پر ایمان به خداست

 او که دستش سبد احساس است 

چه کسی گفته که او خونریز است

اوکه با عدل علی

حُسن حسن 

پا به هر جا  بنهد 

غرق گل می گردد 

او که در مملکتش یک نفر نابینا

یک نفر کاسه بدست

 یک نفر صدقه و یارانه بگیر 

را نشاید دیدن

چه کسی گفته که وقتی آمد 

همه را از دم یک تیغ گذر خواهد داد 

او که باقی خداست 

او دلش رنگ خداست 

او که با ناله هر کودک مظلوم جهان 

به خودش می پیچد 

او که فکر غم نان شب ان کودک افریقایی است 

اوکه  دستش پرازعدل وداد است 

وای از بیخبری 

وای از بدخبری 

مطمئنا او بیاید تیغ برظلم وسیاهی بزند 

تیغ برهرچه تباهی بزند

ای زن همسایه 

حاجی مسجد شهر 

دانش اموزگلم 

مهدی فاطمه قلبش باتوست 

هدفش کم شدن غصه توست 

او بیاید دست برخاک زند 

همه جا زر گردد

رئیس جمهور هرمملکتی

حاکم هرشهری 

مثل سلمان و ابوذر گردد

اوبیاید سرطان وام اس 

رخت خواهد بربست

خبر از سکته و بیماری نیست 

 خبر ازظلم و ستمکاری نیست 

خانه ها ایمن و راهها ایمن 

خانمی کیف به دوش 

از شمیران تا شام 

می رود تنهایی 

انچنان دنیا همرنگ بهاران گیرد 

از شمیران تا شام 

زیر پایش همه برگ و علف است 

سوپریها و دکانها همه از بهر نیاز من و توست نه پی کسب دلار

پول مثل خاک است 

مثل دستمال کاغذی است که تو راحت می بخشی به منش 

و تو بی دغدغه ی نان و لباس 

دو رکعت عشق چنان می خوانی

 که دلت غرق طراوت گردد 

خالی از غیبت  و تزویر و عداوت گردد 

ای زن همسایه 

حاجی مسجد شهر

 دانش اموز گلم 

مطمئن باش اگر او برسد 

زندگی خواهی کرد

مطمئن باش اگر او برسد 

کار و بارت سکه است

تو بخوان از ته دل ان دعای فرجت 

(لطیفه زارعی - کاکی بوشهر )

منبع: http://sarbazemahdi12.mihanblog.com