کاروان میگذرد همره و همراه کجاست
آنکه ما را همه جا بوده دل آگاه کجاست
ره بپوییم که خاکستر گرمی ز نشان
از دل حادثه های گه و بیگاه کجاست
شوق از عاطفه ها نکته باریک زند
گر بگوییم ره اینست مگو چاه کجاست
ره بدل چون سپرم همرهِ تاریک دلان
ره دراز است مرا پرتو آن ماه کجاست
زندگی با همه خوبی بجز از محنت نیست
آنکه آسوده کند زمزمه دلخواه کجاست
جان به تدبیر دل از ساحل غم ساده گذشت
نقطه ای هست ولی محور جانکاه کجاست
شهد شیرین وصالی چو کسی یک سره برد
همه گویند که این شوکت در جاه کجاست
بر کرامت نگر اَر لایق دل آمده ای
دل که خونین شده پس شاهد اکراه کجاست
جان احمد چو گرفته است گلِ قامت یار
تا سحر ناله زند همدل و همراه کجاست
شاعر: احمد قاضی
منبع ما:http://porsemanemahdaviat.mihanblog.com/