مقام حضرت مهدى (علیه السلام) در پیشگاه پروردگار
پیش از آنکه پاره اى از روایات و دعاها و زیارت هایى را که نمونه هایى از اعتقاد و عواطف ما نسبت به حضرتش ارواحنا فداه مى باشند بیاوریم، مناسب است، اندکى از روایت هایى را که نشانگر مقام و مرتبه آن بزرگوار مى باشد یادآور شویم. در منابع شیعه و سنى آمده است که مقام و منزلت او در پیشگاه خداوند بس بزرگ و رفیع است. او سرور و سالار دنیا و آخرت و از سروران اهل بهشت و طاوس بهشتیان است جامه هاى درخشنده اى از نور الهى بر تن دارد و الهام گیرنده و هدایت شده از سوى خداوند است، هر چند پیامبر محسوب نمى شود، خداى سبحان کرامت ها و نشانه هاى معجزات بسیارى را به دست وى جارى مى سازد.
بلکه روایات معروفى که منافع شیعه و سنى آنرا نقل کرده اند، دلالت دارد که آن حضرت در صفوف پیامبران و رسولان صلوات اللّه علیهم جاى دارد. چنانکه پیامبر (صلى الله علیه وآله) فرمود:
((ما فرزندان عبدالمطلب، سروران اهل بهشتیم، من و حمزه و على و حسن و حسین و مهدى))(1)
همچنین در منابع ما روایات مشروحى در فضائل پیشوایان معصوم (علیه السلام) و شأن و مقام والاى ایشان در نزد پروردگار آمده است، از آن جمله روایت هایى ویژه حضرت مهدى منتظر ارواحنافداه مى باشد به اینکه وى نور خدا در روى زمین و شریک قرآن در واجب الاطاعة بودن و معدن علم الهى و گنجینه سر خداوند است. آنچه را که علما در کتب عقاید و تفسیر و حدیث به تفصیل آورده اند و بیشتر آنان آن حضرت را بر سایر امامان بعد از امیرمؤمنان و حسن و حسین علیهم السلام برترى و فضیلت داده اند، که در این باره روایت نیز آمده است.
و نزد اهل سنت نیز برترى او بر ابوبکر و عمر وارد شده است از ابن سیرین سؤال کردند:
((مهدى بهتر است یا ابوبکر و عمر؟ گفت: (مهدى) از آن دو به مراتب بهتر است و با پیامبر و نبى همطراز مى باشد))(2)
سخنان امامان درباره حضرت مهدى (علیه السلام)
نکته قابل توجه در این زمینه این است که ما امامان (علیهم السلام) را پیشگامان و بیان کنندگان عواطف و اشتیاق خود نسبت به حضرت مهدى (علیه السلام) مى یابیم، آنان با ایمان به وعده پیامبر و قبل از ولادت مهدى (علیه السلام) نسبت به فرزند موعود خود و آنچه در آینده بدست او انجام خواهد گرفت پیشاپیش آگاهى داشتند. و اینک ما به ذکر سخنانى از امیر مؤمنان و امام صادق علیهم االسلام بسنده مى کنیم.
حضرت على (علیه السلام) فرمود:
((هان بدانید که مثل اهل بیت محمد صلى اللّه علیه و آله بسان ستارگان آسمان است که هرگاه ستاره اى غروب کند ستاره اى دیگر طلوع مى کند. گوئیا مى بینم نعمت هاى الهى در پرتو خاندان پیامبر (صلى الله علیه وآله) بر شما تمام شده و شما به آرزوهاى خود دست یافته اید(3)
((به اهل بیت پیامبر خود بنگرید، اگر سکوت کردند شما هم سکوت کنید و اگر از شما یارى خواستند یاریشان کنید که خداوند ناگاه به واسطه مردى از ما اهل بیت (علیهم السلام) فرج و گشایشى بوجود مى آورد. پدرم به قربان فرزند بهترین کنیزان که جز شمشیر به آنها (دشمنان) چیزى عطا نکند و به کشتار و نابودى آنان پردازد و هشت ماه سلاح بر دوش (مبارزه مى کند) تا جائیکه قریش گویند اگر این شخص از فرزندان فاطمه مى بود به ما رحم مى کرد.
هدایت الهى را بر خواسته هاى نفسانى خود حاکم مى گرداند، آنگاه که دیگران هواى نفس خود را بر هدایت الهى ترجیح مى دهند و قرآن را ملاک و معیار اندیشه و عمل قرار مى دهد، آنجا که دیگران قرآن را به رأى و نظر خویش تفسیر مى کنند. زمین پاره هاى دل خود (معادن و ذخائر) را براى او خارج مى سازد و کلیدهایش را تسلیم او مى نماید. آنگاه وى شیوه عدالت و راه و رسم پیامبر را به شما نشان خواهد داد و کتاب و سنت را که پیش از او متروک و فراموش گردیده زنده خواهد کرد))(4)
((زره حکمت بر تن نموده و آن را با رسم و آئین تمام و با توجه و آگاهى و جدیت فرا گرفته است چرا که حکمت گمشده اوست و او جویاى آن، و مورد نیاز است و او خواهان آن و هنگامیکه اسلام غریب مى گردد و همچون شترى که از خستگى راه به زانو درآمده و گردن خود را به زمین مى گذارد، او از دیده ها پنهان مى گردد، وى حجت باقى مانده اى است از حجت هاى خداوند و جانشینى است از جانشینان پیامبران))(5)
از سدیر صیرفى نقل شده که گفت: من و مفضل بن عمر و ابو بصیروابان بن تغلب حضور امام صادق (علیه السلام) رسیدیم، دیدیم آن حضرت با جامه خیبرى طوقدار و بدون یقه و آستین کوتاه بر روى خاک نشسته و با حالتى پریشان و دلى سوزان مى گرید، غم و اندوه در چهره اش نمایان و دگرگونى در سیمایش هویدا و اشک در دیدگان مبارکش حلقه زده و مى گوید: اى سرور من، غیبت تو، خواب را از من ربوده و بستر زمین را بر من تنگ نموده و آرامش قلبم را از بین برده است. سرور من! غیبت تو گرفتارى و مصیبت مرا به مصائب أبدى پیوند زده که از دست دادن یکى پس از دیگرى موجب نابودى جمع و تعداد ما مى گردد، احساس نمى کنم اشکهاى چشم خشک شود و ناله سینه ام فرو نشیند و آرام گیرد...
سدیر گفت: با مشاهده این حالت هولناک و حادثه ناگوار عقل از سرمان پرید و قلبمان بیقرار و پریشان شد و گمان بردیم که آن حالت، نشانه ناخوشى و بلاى خطرناکى است و یا آفتى از روزگار به او رسیده است، عرض کردیم: اى فرزند بهترین خلق خدا، خداوند دیدگان شما را هرگز اشکبار نگرداند به خاطر کدام حادثه اینگونه گریان هستید و چه پیش آمدى شما را بدین ماتم نشانده است.
سدیر مى گوید: آنگاه امام (علیه السلام) آهى دردناک از سینه برآورد بگونه ای که نشانگر شدت خوف و ترس وى بود، و فرمود:
((واى بر شما، صبح امروز در کتاب جعفر دیدم و آن کتابى است مشتمل بر آگاهى به مرگها و بلاها و مصیبت ها و دانش گذشته و آینده تا روز قیامت و خداوند این کتاب را به محمد (صلى الله علیه وآله) و امامان (علیهم السلام) بعد از او اختصاص داده است، در این کتاب درباره ولادت قائم ما اهل بیت و غیبت او و طولانى شدن آن و طول عمر وى و گرفتارى مؤمنان در آن زمان و پیدایش شک و تردید در دلهایشان از طولانى شدن غیبت قائم و برگشتن بیشتر آنان از دین و دست کشیدن از دیانت اسلام که خداوند سبحان مى فرماید: ((ما مقدرات و نتیجه کردار نیک و بد هر انسانى را به گردنش افکندیم)) مطالعه مى کردم که دلم سوخت و غم و اندوه بر من چیره شد.))
عرض کردیم: اى فرزند رسول خدا! لطفا شمّه اى از آنچه که مى دانید ما را آگاه فرمائید، فرمود: خداوند در مورد قائم ما سه امر را که درباره سه تن از پیامبران به اجرا درآورده عملى سازد ولادت او را همچون ولادت موسى (علیه السلام) پنهان قرار داده و غیبت او را چون غیبت عیسى (علیه السلام) و طول عمر وى را چون طول عمر نوح (علیه السلام) مقدر فرموده است و بعد از آن عمر بنده شایسته خود یعنى خضر (علیه السلام) را دلیل بر عمر او قرار داده است.
عرض کردم: اى فرزند رسول خدا (صلى الله علیه وآله) این مطالب را براى ما شرح دهید. فرمود: اما ولادت موسى، وقتى فرعون پى برد که نابودى فرمانروائى او بدست حضرت موسى (علیه السلام) خواهد بود، پیشگویان را احضار کرد و آنها فرعون را بر نسب و نژاد حضرت راهنمائى کردند و گفتند: او از نسل بنى اسرائیل است، فرعون به مأموران خود دستور داد همچنان شکم زنان باردار بنى اسرائیل را بشکافند (تا مانع تولد وى گردند) تا آنکه بیست و چند هزار نوزاد را بدین سان سر بریدند ولى از آنجا که خداوند اراده حفظ او را داشت نتوانستند به وى دست یابند و او را بکشند.
همچنین بنى امیه و بنى عباس وقتى فهمیدند زوال حکومت و نابودى فرمانروایان و جباران آنها بدست حضرت قائم (علیه السلام) است به دشمنى با ما برخاستند و به روى اهل بیت رسول اللّه (صلى الله علیه وآله) شمشیر کشیدند و به امید دستیابى بر کشتن قائم (علیه السلام) کمر به نابودى ذریه پیامبر بستند. ولى خداوند سبحان اجازه نداد که امر وى بر ظالمى آشکار مى شود تا آنکه نور خود را کامل گرداند هر چند بر مشرکان ناگوار آید.
اما ماجراى غیبت عیسى (علیه السلام)، یهود و نصارى جملگى برآنند که وى کشته شده اما خداوند آنان را در قرآن تکذیب نموده آنجا که مى فرماید:
((آنها نه او را کشتند و نه بردار زدند بلکه در این امر به اشتباه افتادند))(6)
((غیبت قائم (علیه السلام) نیز بدینگونه است زیرا امت اسلام به سبب طولانى شدن غیبت، آن را انکار مى نمایند...
و اینک داستان طولانى شدن عمر حضرت نوح (علیه السلام) وقتى آن حضرت درخواست عذاب از آسمان براى قوم خود کرد خداوند جبرئیل را با هفت هسته خرما نزد وى فرستاد و گفت: اى رسول خدا، خداوند متعال مى فرماید: این مردم آفریده ها و بندگان من هستند و من آنها را به وسیله صاعقه آسمانى از بین نمى برم مگر بعد از ابلاغ دعوت و اتمام حجت، بنابراین دوباره براى دعوت امت خود برگرد که من به خاطر آن به تو پاداش مى دهم. این هسته هاى خرما را غرس نما که پس از روئیدن و رشد کردن و بارور شدن آنها، تو نیز به گشایش و نجات دست خواهى یافت و پیروان مؤمن خود را به این امر بشارت بده.
وقتى درختان خرما روئیدند و شاخ و برگ برآورده و بارور شدند و پس از زمانى طولانى به میوه نشستند، نوح (علیه السلام) از خداوند سبحان درخواست نمود که به وعده خود وفا کند، اما خداوند (بار دیگر) او را مأمور کرد از هسته هاى همان نخل ها بکارد و باز صبر و تلاش پیشه سازد و دلیل و حجت را بر قوم خود تمام گرداند. در این هنگام گروه هایى که به او ایمان آورده بودند از جریان باخبر شدند. در نتیجه سیصد نفر از آنان مرتد شدند و گفتند: اگر ادعا و دعوت نوح حق بود نمى بایست پروردگارش خلف وعده کند.
بدین ترتیب خداوند متعال، تا هفت بار پى در پى او را مأمور کاشتن و بارور ساختن نخل ها نمود و هر بار گروهى از پیروان او از دین برمى گشتند تا آنکه طرفداران او به هفتاد و چند تن رسیدند در این هنگام به وى وحى فرستاد که: اى نوح اینک ظلمت شب به صبح روشن تبدیل گردید و حق و حقیقت آشکار شد و زلال ایمان از کدورت کفر، با کنار رفتن بلا سرشتان باز شناخته شد...
امام صادق (علیه السلام) فرمود: حضرت قائم دوران غیبتش بدین گونه طولانى مى شود تا حق کاملا روشن و صفاى ایمان از تیرگى و ناخالصى پاک و جدا گردد.))(7)
(برگرفته از کتاب: عصر ظهور)
پی نوشت ها:
(1) غیبت طوسى ص 13 و صواعق ابن حجر ص 158.
(2) ابن حماد ص 98.
(3) نهج البلاغه خطبه 100.
(4) نهج البلاغه خطبه 138.
(5) نهج البلاغه خطبه 182.
(6) نساء/ 156.
(7) بحار ج 51 ص 219 222.
منبع:http://www.tvshia.com/