وبلاگ مهدوی مهدی جانان (عج)

وبلاگ مهدوی مهدی جانان (عج)

تقدیم به ساحت مقدس حضرت صاحب الزمان روحی و ارواح العالمین له الفداء
وبلاگ مهدوی مهدی جانان (عج)

وبلاگ مهدوی مهدی جانان (عج)

تقدیم به ساحت مقدس حضرت صاحب الزمان روحی و ارواح العالمین له الفداء

منظومه ی مهدی

به قیامت قامت دل آرایت؛ سلامی عاشقانه دارم مولای من ... 

سلامی از ماورای زمین؛ از فراسوی آسمان ... 

در فکر بودم که این منظومه ی شمسی؛ چه شد به نام خورشید نوشته شد تو که در آفرینش حاضری ... 

منظومه ی وجود مبارکت دلرباتر از منظومه ی شمسی دنیاست ... 

می خواهم نام منظومه ی شمسی را عوض کنم میخواهم نام این آیینه کاری آسمان را منظومه ی مهدی بنامم ...            

از روزی که آمدم تا به امروز فقط تو را دیدم که با نگاه مهربانت از ماورای آفرینش؛ مراقب اهل زمین و آسمانی که به نگاه توست که زمین و آسمان برقرارِ خود باقی ست تا این لحظه... 

کاش میتوانستم نام تو را که بر تک تک ستاره ها و سیاره ها به قلم نور حک شده نشان بدهم... 

باید کمی تو را به رخ اهل زمین بکشم ... 

می خواهم از تو بنویسم از حاضر بودنت در ثانیه های زمان برای اهل زمین که به برکت وجود توست که در امانیم تا به امروز ... 

این هزار سال فاصله ی زمینی بین من و تو حجاب شد برای دلم که تو را در غیبت باقی ببینم اگر به قانون عشق های زمینی هم کمی تو را عاشقانه دوست می داشتم، به گمانم تا به امروز می آمدی... 

مولای من! غریب ماندی در دنیای من، فراموش کردم تو را عشقِ خود کنم در این عشق بازارِ دنیا که عشق های اینجایی بوی بی وفایی می دهند و اما عشق های آسمانی بوی نجابت... 

اینجا زمین است مولاجان اعتباری به عشق هایشان نیست که از نوعِ مجازند و اعتبار که به نگاهی دل می بندند و به نگاهی دیگر دل بر می دارند اما من به اهل زمین می گویم عاشق تو باشند که با حضور گرمت در دنیا؛ عشق را میهمان دل و جانشان کنند در هستی... 

عشقِ تو عشقِ نابِ خداوندی ست به خلقت که از دلربایی خود صورتگری کرد و تو را آفرید... 

از روزی که دانستم تو عصاره ی عشقِ خداوندی به خودش تو را بی نهایت دوست میدارم که آیینه ی پروردگاری در زمین برای من که از این فاصله دستم به عرش کبریایی اش هم نمیرسد... 

تو جانشین خداوندی در این دنیا که باقی ماندی برای من تا تو را عاشقی کنم به رسمِ عشق های آسمانی... 

خدا لطفی نمود و تو را به دنیای من هدیه کرد در این آخر الزمانِ تنهایی که در کنارت بمانم و دستم را به گوشه ی عبای آسمانی ات بگیرم و دلم را بلندای وجود مبارکت دلبسته کنم و تو را عشقِ خود بنامم ... 

روزگاری بود بی تو بودم و در حجاب فاصله های زمین که جا ماندم از عشقبازی های عارفانه در محضرت در دنیا... 

اما به گمانم تو بودی که با عشقت به قانون امام بودن مرا به نور رساندی تا تو را ببینم و پاکی کنم... 

می دانی مولاجان امروز کمی دلگیرم که چرا چند سالی! 

نه!.. 

چند صد سالی دیر به تو رسیدم ... 

قدم های من که به این دنیا رسید تو غایب شدی و من حاضر... 

دلم گرفت که اگر کمی زودتر می آمدم تو را می دیدم اما امروزم کمی به فرداها دل خوشم که تو می آیی و دوباره دلربایی می کنی به رسم روزهای روشن ظهورت در هستی... 

تمام دلخوشی من از حضورم در این زمانه همین است که مولایم تو باشی و عاشقانه عشقت را بر ثانیه های زمین بریزی تا مرا دور کنی از غفلت... 

خدایا به برکت حضور مولای من منظومه ی عشق مهدوی را در این آخرالزمانه به نور ظهورش نورانی کن. 


منبع:http://www.montazar.net/

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد