وبلاگ مهدوی مهدی جانان (عج)

وبلاگ مهدوی مهدی جانان (عج)

تقدیم به ساحت مقدس حضرت صاحب الزمان روحی و ارواح العالمین له الفداء
وبلاگ مهدوی مهدی جانان (عج)

وبلاگ مهدوی مهدی جانان (عج)

تقدیم به ساحت مقدس حضرت صاحب الزمان روحی و ارواح العالمین له الفداء

آقا جان!


آقا جان! می خواهم برایت قصه بگویم. قصه سیب و گندم و مردی که سالهاست در میان مردم چشمم ایستاده،قصه خوشه خوشه انتظار و چشمانی که درو میکنند،قصه باران و سطرهایی که دلواپس پونه هاست،قصه اسب و خیال آمدن تو در باران،قصه هایی که مشق هر شب من است، کاش می شد واژه ها را شست و انتظار را تفسیر کرد ولی افسوس 


میدانی مرز انتظار کجاست!؟ آنجا که قطره اشک منتظری سدی از دلواپسی ساخته و قطره قطره انتظار را ذخیره می کند،آنجا که وجودش چون جرعه ای آب از تشنه ای رفع عطش می کند آنگاه که می فرماید اگر شیعیان ما مرا به اندازه قطره ای آب بخواهند هر لحظه ظهور من نزدیکتر می شد

حس می کنم نزدیکی آنقدر نزدیک که با آمدن یک نسیم تو را احساس کرد و بویید

خوب می دانم که آخر دل سنگ و طلسم نحس قصه را می شکنی و آنگاه زمان وصل و جان نثاری می رسد

پس بیا از پس کوچه های انتظار ،بیا که شعرهایم بی قافیه مانده اند،بیا که با آمدنت گم میشود در تبسم تو بغض چندین ساله ام،بیا که غزلهایم مضمون ندارند و مثنوی عشق نا تمام است


محبوبم! هر روز که میگذرد بیشتر از قبل دلم برایت تنگ می شود. عشق تو سراسر وجودم را فرا گرفته و اگر دلم را بشکافی بر لوح آن نام تو هگ گردیده و کنون ای بهار عشق! می ترسم از خزان عمر ترسم از ندیدن است بگو که تا خزان من آیا فرصت بهار دیدن است؟


یابن الزهرا! "لیت شعری أین استقرت بک النوی". کاش میدانستم که کجا و کی دلها به ظهور تو آرام خواهند گرفت


بنفسی أنت! به جانم سوگند که تا طلوع صبح صادق به انتظارت خواهم ماند و لحظه ها را با تمام سنگینی به دوش می کشم و سکوت ثانیه ها را به ازای فریاد زمان تحمل می کنم فقط برای رسیدن به لحظه با شکوه وصالت


آقا جان! در وادی انتظار زمان را بنگر که چگونه از هجر تو همچون شمع ذره ذره آب می گردد کی می آیی که قطره ها به دریا بپیوندند؟خیبر گشای فاطمه(س) کی می آیی؟

کی می آیی که کران تا بیکران دلم را برایت چراغانی کنم و چشمانم را فرش قدومت نمایم؟

بیا که بهار بی صبرانه مشتاق آمدن توست و قلبم جویبار اشکهایی که هر روز و شب برای فراق تو ریخته می شوند


یاس سفیدم! بیا که با ظهورت آیه "والنهار اذا تجلی" تأویل گردد بیا که چشمه سار وجودم سخت خشکیده و فریاد العطش برآورده،بیا تا از نرگس چشمانت عطری برای سجاده ام بگیر بیا و مرا زائر شهر قاصدکها کن،بیا

دلم برای ورود هر عشقی غیر از عشق تو بن بست است و دیده ام جز برای فراق تو نمی بار بیا که هجر تو آیه "ان عذابی لشدید" را تفسیر می نماید.

ای پیدا ترین پنهان من! تا تو بیایی مروارید چشمانم را برای سلامتیت صدقه می دهم و برای آمدنت روزه سکوت می گیرم و با جام وصال تو افطار می نمایم. نذر کرده ام که بیایی تا جان شیرین را فرش قدمهایت نمایم. پس بیا که نذر خود را ادا کنم.


ای آفتاب عمر! تا تو بیایی انتظار را قاب میکنم و بر لوح دلم می کوبم، فریاد را حبس می کنم و به سکوت اجازه حضور می دهم. در نبود تو جام تلخ فراق را سر می کشم و سر به دوش هجران می نهم و برای آمدنت دعا می کنم. به امید آنروز هزار و صد و هفتادمین شمع را روشن می کنیم و منتظرت می مانیم.

به خدای کعبه می سپارمت و سبد سبد نرگس و یاس چشم براهی میکنم


کاش می شد که خدا

اجازه ظهورت می داد

کاش می شد

که در این دیار غربت


و میان موج غمها

به سکوت سرد وسنگین

رخصت خاتمه می داد

کاش می شد


جمعه ما

شاهد ابروی زیبای تو می شد

دیده نا قابل ما

فرش کیسوی تو می شد


کاش می شد

انتظار منتظر بپایان رسد

و هوا میزبان یاسها و

نسترنها


خاک پای مهدی زهرا شود

کاش می شد

تو هم از انتظار خسته شوی و

برای فرج دعا کنی

کاش می شد



منبع: http://dashtimanesh.persianblog.ir

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد