مى دانم آنروز، روزى دوست داشتنى خواهد بود که تو پس از سالها انتظار کشیدن منتظرانت مى آیى وبه تمام ظلمها وتباهى ها پایان مى دهى تا خورشید حقیقت از پشت ابرهاى شک وگمان جاودانه طلوع کند واین گونه درخواست عاشقانت اجابت مى شود؛ همانها که هر صبح جمعه با چشمانى گریان زیر لب زمزمه مى کردند: (کجاست آن پیشوایى که خدا او را باقى گذاشته که از عترت راهنماى (پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم) برون نیست؟ کجاست آن که براى گسستن ریشه ستمگران آماده شده؟ کجاست آن که (جهان) چشم به راه او دوخته تا کژى وناراستى را راست گرداند؟ کجاست آنکه امیدها به سوى او رود تا بنیاد ستم وبیداد برکند؟).
آن روز که تو مى آیى زمین نفس راحتى خواهد کشید وسینة پرخون خود را نشان تو خواهد داد وبا بغض چندین هزار ساله اى خواهد گفت که قابیلیان چه بر سر هابیلیان آوردند؛ آنانى که به خاطر تکه زمینى ناقابل خون برادرانشان را روى سینه پرجوش واندوه من ریختند، غافل از اینکه روزى در سینه ی من براى همیشه خواهند خفت. وآن روز تو انتقام تمام مظلومان تاریخ بشریت را از ظالمان دیو صفت خواهى گرفت پس اینگونه دعاى تمام عدالت جویان مستجاب خواهد شد؛
(کجاست خونخواه پیامبران وپیامبرزادگان؟کجاست خونخواه کشته کربلا؟ کجاست آن پیشوایى که از جانب خدایارى شده بر هر که بر او دست ستم گشود وبه او دروغ بست؟ کجاست آن درمانده اى که دعایش به اجابت رسد؟).
وه، چه روز باشکوهى است آن روز که زمین از عدل وداد لبریز خواهد شود وکودکان شادمان، مشت مشت زیتون به رهگذران مست از بادة عدالت دوستى خواهند داد تا این گونه آمدن صلح وبرادرى را به آنان تبریک گویند. زیرا آنان از همان نخست مى دانستند که روزى وعده الهى محقق مى شود. پس با دلى پاک وآرام همچون دیگر بندگان صالح خداوند زمزمه مى کردند که؛
(پاک ومنزه است پروردگار ما، همانا وعده پروردگار ما انجام شدنى است وهرگز خدا در وعده اش خلاف نکند واوست نیرومند فرزانه).
در رسیدن به آن روز باشکوه بى تابى مى کنم واصلاً مانده ام چکار کنم؛ چونان عاشقى هستم که در هجر معشوق خود غمگین است وبه جاى اشک چشمانش، خون دل از دیدگانش بیرون مى ریزد. پس سر در گریبان مى کشم وبا تماشاى جلوه اى از جمال بى مثالت در خیال خود عاشقانه مى گریم ومى گویم:
(تا کى براى تو سرگردانى کشم سرورا؟ وتا کى وبا چه سخنى وصف تو گویم؟ وبا کدام راز از تو گویم؟ بر من گران است که از غیر تو پاسخ شنوم ودیگران با من سخن گویند؛ بر من گران است که بر تو گریم ومردم، تو را واگذارند؛ بر من گران است که بر تو آن گذرد (دچار مصایب وبلایا شوى) ولى دیگران آسوده باشند، آیا یاورى هست که همراه او ناله وشیون به درازا کشم؟ آیا نالنده اى هست که چون خلوت کند او را در شیون یارى کنم؟ آیا چشمى هست که سیلاب اشک ریزد تا چشم من نیز او را در گریستن یارى کند؛ اى فرزند احمد صلى الله علیه وآله وسلم آیا راهى به سوى دیدارت هست؟ آیا روز جدایى وفراق به وصال تو انجامد که از آن بهره مند شویم؟ کى شود که بر چشمه ساران لبریزى درآییم واز آب وصال تو سیراب شویم؟).
نمى دانم که آیاعمر من کفاف آن را مى دهد که آمدنت را به نظاره بنشینم وبا ریختن اشک شوق، خاک راهى را که تو از آن مى آیى توتیاى چشمان مشتاق وعاشق خود کنم؟ نمى دانم واین ندانستن، شوق دیدن تو را چندین برابر مى کند؛ آشفته وحیران مى شوم؛ بغض گلویم را مى گیرم وبا اندوه فراوان به خاطر دورى ات زیر لب مى گویم:
(اى کاش مى دانستم در کدامین خاک وسرزمینی. آیا در کوه (رضوى) هستى یا در جاى دیگر؟ یا در (ذیطوى)؟گران است بر من اینکه مردم را ببینم وتو را دیدار نکنم واز تو آواز ونجوایى نشونم؛ بر من ناگوار است که بلا تو را گیرد ومرا نگیرد وناله وگلایه ام از من به تو نرسد).
اما هر چه هست برایم چندان فرقى نمى کند زیرا:
(به جانم سوگند که تو همان غایبى هستى که از ما جدا نیستى؟ به جانم سوگند که تو همان امامى هستى که از نگاه ما (ظاهراً) دورى ودر واقع دور نیستی؛).
هماره با ایمانى راسخ وخلل ناپذیر چشم به راهى روشن دوخته ام ومى دانم روزى خواهى آمد وجهانیان را نوید خواهى داد که این است وعده الهى، عدالت، دوستى، ایمان ومحبت.
پس اى مهدى فاطمه (س) اى عزیزترین عزیزان در نزد خداوند، هر صبح جمعه با طلوع خورشید از شرق در دلم نورى مى تابد؛ نورى که حاصل عشق به توست، شاد مى شوم، اوج مى گیرم ورو به سوى خورشید به ظاهر عالمتاب مى گویم: (بالاخره در آن روز بزرگ خورشید واقعى وماندگار طلوعى جاودانه خواهد کرد!)
بعد با دلى مملو از ایمان رو به قبله مى ایستم وهمچون دیگر عاشقانت با خداوند راز ونیاز مى کنم که؛
(وبه وجه کریمت به ما عنایت فرما وتقرب ما به درگاهت بپرهیز وبر ما به نگاه مهر ورحمت نگر تا بدان، عزت خود را نزد تو کامل کنیم؛ آنگاه به کرمت، آن را از ما مگیر وما را از حوض کوثر جدش پیامبر درود خدا بر او وخاندانش باد با جام ودست او سیراب کن، چنان که همه سیراب شویم با گوارایى وخوشى که زان پس تشنگى به ما روى نکند، اى مهربانترین مهربانان).
اکبر خورد چشم
سلام برا متنتون ووبلاگتون بعدنظرهم میزارم ولی چون
دراین مهرکه پیش روداریم تولدیکی ازعزیزانم هست که دوست دارم
براش تبریک تولدجمع کنم ازشمادعوت می شودهرچقدرشد البته هرچه زیادتربهتر
ممنون میشم دراین پست فقط تبریکهایتان رابزارید
با سلام دوست عزیز
این وبلاگ مربوط به مطالب مهدوی می باشد و قرار دادن مطالب غیر مرتبط امکان پذیر نمی باشد ولی به احترام شما این نظر را تایید نمودیم تا مراجعات شما بزرگوار به این وبلاگ فزونی یابد.